نقد هنریپروندهپرونده روبر برسون

یادداشتی بر فیلم «چهار شب یک رؤیابین»

در ادامه پرونده روبر برسون به بررسی چهار شب یک رویابین رؤیابین  می پردازیم.

‍ یادداشتی بر «چهار شبِ یک خیال‌باف » اثر برسون.

این فیلم به نام چهار شب یک رؤیابین به انگلیسی:

(Four Nights of a Dreamer)

و به فرانسوی

Quatre nuits d’un rêveur

فیلم محصول سال ۱۳۵۰ شمسی است.

یادداشتی بر این اثر:

چهار شب یک رؤیابین اثری شاعرانه از برسونِ بزرگ است.

 

این فیلم با برداشتی از داستانِ « شب‌های سپیدِ» داستایِوسکی ساخته شده است.

اما من بر این باورم که برای پرداختن به چنین اثری، باید جدا از داستان مبدأ، استوار بر انرژیِ درونی اثر، به سمت آن رفت.

همان‌طور که از نام‌اش برمی‌آید، یک نقاشِ خیال‌باف راویِ چهار گذرِ شبانه است که ما را به این مهمانیِ مرثیه‌وار دعوت می‌کند.

برسون در نگاهی تک و یگانه، روایت عاشقانه‌ی خیالباف‌اش را با قاب‌هایی زیبا از دستانِ آدم‌های‌اش می‌آراید؛

دستانی که همیشه در نقاطِ طلاییِ قاب‌هایش جاگیر می‌شوند.

 

داستان این راویِ سرگشته‌ی از جهان رها، قصه‌ای‌ست از یک برخورد شبانه با دختری در انتهای زندگی‌اش.

برسون، دختر را در قاب‌های گذشته‌اش، کاملاً عادی و معمولی می‌نمایاند.

ولی در برخورد با راویِ قصه، از تمامیِ زنانِ در قاب‌ها، او را جدا به تصویر می‌کشد؛ با پوششی رَدا گونه و اثیری. زنی غلتان در گذشته، حال و آینده.

راوی در شب نخست، او را از جهانِ پایان‌یافته‌اش می‌رهاند و به مهمانیِ تنهاییِ غمناکِ خود می‌برد.

غافل از اینکه در شب‌های آینده، این هوای سترونِ خود را از دست خواهد داد و با حضور زن می‌آلاید.

برسون، با استفاده‌ی منحصربه‌فرد از چهره‌هایی سنگی و بی‌روح، به انزوا و مهلک بودنِ این شب‌ها می‌افزاید.

منحنیِ صعودیِ عشقِ راوی در تضادی نزولی‌ست در مواجهه‌ی عشق زن به خودش.

 

برسون در پیوند نماها سعی می‌کند تا مخاطب‌اش را در لذت تماشای قاب‌هایی غیرمتعارف از دستانِ بازیگران‌اش‌، تنها بگذارد.

و البته که بسیار پیروز بوده‌ است. زنِ قصه، در انتظار عشقی گُم، در تلاش است تا ابرازِ علاقه‌ی مردِ نقاش را چونان سکه‌ای نقد در جیب بگذارد و ذخیره کند.

مردی که برای عشق نوظهور و ناگهانی‌اش، دست به هر کاری می‌زند.

حتی میانجیِ آنان می‌شود. ولی در انزوای خود، هم‌چنان با همدم‌اش، ضبط صوت، خاطره‌نگاری می‌کند.

انتها

در شبِ آخر، راوی، با عشقِ آشکار زن به خودش روبه‌رو می‌شود.

و در اوجگاهی شاعرانه در چندقدمیِ رسیدن، او را در آغوش مردِ گمشده‌اش می‌رهاند.

و با تنها یادگاری‌اش، شالی سرخ روی گردنِ اثیری‌اش، با او بدرود می‌گوید و به تنهایی‌اش برمی‌گردد.

و در نمای واپسین، در حضورِ رنگ و قاب‌های نقاشی‌اش، اعترافی نمادین را شکل می‌دهد و بر موهای زنِ اثرش روی بوم، رنگی سرخ می‌کشد.

اشاره به نمایی درخشان در شب آخر، خالی از لطف نیست.

زمانی که عشقِ زن رخ می‌نماید، زن در قابی درخشان به ما (دوربین) نگاه می‌کند.

و تمامی فاصله‌ها را می‌گُسَلَد. در برداشتی، می‌توان از این نما نتیجه گرفت که برسون هدیه‌ای از مخاطب به زن اثیری می‌دهد؛ ما [مخاطبان] هستیم که به زن از جانب مرد نخست می‌نگریم و راویِ خیال‌باف را تنها می‌گذاریم.

در پایان، به جرأت می‌توان اعتراف کرد که این اقتباس، از باقیِ آثار ساخته شده از این داستان، بسیار بسیار قدرت‌مندتر و تأثیرگذارتر خواهدبود.

این فیلم را باید بیش از یک بار تماشا کرد و لذت برد.

 

سیامک واعظی

 

 

دیگر مقالات در مورد پرونده برسون را از اینجا بخوانید.

نظرات و سوالات خود را درباره چهار شب یک رؤیابین در کامنت مطرح کنید.

یک فیلم یک زندگی

مروری بر تاریخچه سینما مرور سینمای کشورها مرور آثار روز سینما تلفیق شعر و موسیقی با سینما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

مطالب مرتبط

دکمه بازگشت به بالا