پیرنگ چیست؟ آن را چگونه بنویسیم؟ / به همراه چند مثال
طرح فیلمنامه یا پلات که پیرنگ هم گفته می شود یک عنصر مهم برای هر داستانی است ، و من شما را به چالش می کشم که به یک فیلم یا کتاب عالی فکر کنید که دارای یک طرح متوسط است.
اما به نظر می رسد که طرح اغلب با شخصیت ها ، صحنه پردازی و مضمون اشتباه گرفته می شود.
پیرنگ (Plot)
زنجیره کنش و واکنش در داستان به نحوی که بر مخاطب آشکار میشود.
پیرنگ که”داستان پیش زمینه”هم خوانده میشود، انتخاب نویسنده درباره حوادث و ترتیب زمانی است.
استخوانبندی قصه است و تمام روایت را در یک صفحه تعریف میکند. همچون نقشه یک ساختمان که ابتدا طرح کلی ریخته میشود و سپس به آن شاخ و برگ داده میشود.
که مثلا در فلان صحنه شخصیت فرعی، وارد اتاق شود و چراغ را روشن کند تا جریان حوادث بعدی ادامه پیدا کنند.
?شرح پیرنگ :
چیزی بیش از اتفاقی است که میافتد؛ دلیل اتفاق است و رابطه را از رویدادی به رویداد بعدی سوق میدهد.
ویژگیهای عمومی یک پیرنگ کلاسیک عبارتند از:
1️⃣ وقایع با هم رابطه علت و معلولی دارند.
2️⃣ تک تک وقایع مهم هستند و حذف یا جابهجایی آنها باعث تغییر در پیرنگ میشود.
3️⃣ کنش صعودی است. یعنی به تدریج تشدید میشود و به نقطه اوجی میرسد که باعث تغییر محسوس در بخت قهرمان میشود.
4️⃣ کنش را شخصیت اصلی پیش میبرد و به نتیجه میرساند.
5️⃣ کنشهای شخصیت اصلی معرف منحنی تغییر وی است یا نشان میدهد چرا این تغییر غیرممکن است.
مثال:
پیرنگهای موفق در طراحی کنش و واکنشها، پیرنگ داستانی فیلم Pulp Fiction است که شامل ترکیبی چندگانه از قصههایی مجزاست که در نقاطی با یکدیگر پیوند میخورند:
داستان دو آدمکش، یک بوکسور، زنِ یک گانگستر و دو دزد که در کشمکشِ میان خشم و خلاصی دست و پنجه نرم میکنند.
به باور ارسطو، مهمترین جنبه نویسندگی، طراحی پیرنگ یا خلق ساختار محکم است.
طراحی پیرنگ یعنی مدیریت تعلیق و معما؛هدایت هنرمندانه خواننده در فضایی پیچیده که همیشه پر است از نشانههایی که باید خوانده شوند.
اما همیشه، تا لحظه پایان، در معرض سوء تعبیرند.
پیرنگ مخاطب را درگیر بازی “چرا” میکند. به همین دلیل بعضیها دوست دارند به جای واژه پیرنگ از واژه “طرح توطئه” استفاده کنند.
قدم اول در درک یک فیلم آن است که بتوانید پیرنگ را شناسایی کنید و فیلم را از این زاویه مورد نقد قرار بدهید.
که آیا در به تصویر کشیدن این طرح و ایجاد پیوند میان کنش و واکنشها موفق بودهاست یا خیر و همینجاست که شما باید توجه تان را به تکنیک کارگردان و فیلمنامه نویس جلب کنید.
ببیند که آیا توانسته با یکی از روش های:
- غافلگیری
- تعلیق
- معما
- دلهره
آن کشش و گیرایی اولیه را برای مخاطب ایجاد کند یا خیر. این نخستین گام در فهم یک فیلم است.
گفتیم که پیرنگ:
کنش و واکنش و نقشه اصلی فیلم که داستان براساس آن ساخته میشود و میزانسن (چیدمان صحنه نورپردازی،نما،رنگ بندی و موسیقی) طبق آن شکل میگیرد.
مثال:پیرنگ فیلم ماتریکس 1999
نخستین اکت: مقدمه چینی: set-up: نیو انتخاب میکند که قرص قرمز را بردارد و وارد دنیای ماتریکس میشود،
دومین اکت: تقابل:confrontation: درباره دنیای ماتریکس به او توضیح داده میشود، به گروه مورفی حمله میشود، و نیو انتخاب میکند (تصمیم میگیرد) به نجات مورفی برود
سومین اکت: حل و فصل:resolution: نیو با اسمیت مبارزه میکند
نقطه عطف یا plot point به این معنی است که شخصیت داستان با انتخاب های خودش در مسیر داستان تغییراتی ایجاد میکند.
این تغییرات در واقع منجر به تغییر زندگی خودش میشود، در فیلم ماتریکس دوبار این اتفاق میافتد و مسیر زندگی آقای اندرسون تغییر میکند.
تغییری که زمینه ساز تولد شخصیتی نو در او میشود.
وجود این سه مرحله در پیرنگ الزامی است، و فقط در این صورت است که میتوانیم بگوییم یک فیلم دارای ساختار درست سینمایی بود.
این مطالب از سری مقالات مجموعه آموزش درک و تحلیل فیلم توسط خانم مرضیه زمانی فروشانی تهیه شده.
برای ورود به کانال تلگرام درک و تحلیل فیلم میتوانید روی همین متن کلیک کنید
برای مشاهده ادامه مباحث از فصول آموزش فیلمسازی و فیلمنامه نویسی اینجا کلیک کنید.
هرگونه کپی برداری از مطالب سایت بدون ذکر منبع و درج لینک عیرمجاز است.
برای آگاهی از آخرین خبرها
ایمیل خود را وارد کنید
رایگان