درست بهموقع / نقد فیلم زن آرام
در نوشته ای دیگر از پرونده بررسی آثار روبر برسون به نقد فیلم زن آرام یا زن نازنین (Une femme douce, 1969) می پردازیم.
درست بهموقع
نوشته شده توسط مانتره
حتی ظهور رنگ هم در سینمای برسون روشنیبخش دنیای آقای کارگردان نمیشود.
«زن آرام» روبر برسون درست به موقع و یک سال بعد از جنبش دانشجویی ـ کارگری ساخته شد؛ جنبشی که جامعه بورژوازی فرانسه را به زانو درآورد و زنان آزادیخواه را بهسمت برابریخواهی دوبووآری کشاند.
بعد از جنبش 68 فرانسه بهکوشش تنی چند از سیاستمداران و کنشگران سیاسی، فرانسه وارد عصر جدید شده و از سنتگرایی رهایی یافت.
زن آرام این فیلم دچار نوعی دگردیسی از نوع دوبووآری شده است.
او دچار رنجیست که در تلاطم هویت جدیدِ زن در فرانسه قرار گرفته است. او کتاب میخواند. علاقهمند به موسیقیست.
به انواع موزهها سرک میکشد و به دنبال عنصر حذف شدۀ خود ــ هویت ــ در تاریخ و کتابهاست. او هم سنتها و صلیب خود را قربانی تجدد و کتابها و دانستن میکند.
زنی که کتاب میخواند، موسیقی گوش میکند و علاقهمند به ازدواج نیست، نوعی چیستی مقارن با تعریف ذهنیِ مرد داستان دارد.
اِل دختری که سرنوشتی مشابه داستانهای پرتکرار کودکی همۀ ما دارد، خانواده خود را از دست داده و برای اقوام هم جز کارگری با مزد کم ارزشی ندارد.
دختر مطابق داستانهای از پیش نوشتهشدۀ ذهنِ گای (مرد راوی) باید با شور و شعف بهدنبال ازدواج با مرد پولداری همچون او باشد.
اما اِل اینگونه نیست. او «فراتر از ازدواج میخواهد.»
اِل بعد از مدت کوتاهی دچار دوگانگی در زندگی روزمرۀ خود و جامعۀ روز فرانسه میشود.
او با مردی زندگی میکند که بهواسطۀ قدرت مالی و توهم بیمارگونۀ خود سعی در کنترل اِل دارد.
اما جامعه دچار پوستاندازی شده و زنان پیشگامتر از گذشته هستند.
ال از نوع زنان دوبووآریست. او گلهای سفیدی که زنان دیگر از معشوقههای خود دریافت میکنند را نمیخواهد.
او عشق را حاصل از انتخاب و آزادی خود میداند و نه تعهد و ازدواج. او آزادانه همسر خود را در خیابان در آغوش میگیرد.
اما در مقابل از پاسخ دادن به او هم طفره میرود.
اون گل دوست دارد اما نه مثل تمام زنان. او گل سفید را پس میزند و خودش گلهای رز زرد را انتخاب میکند.
او نسبت به همهچیز بیتفاوت است.
صلیب طلایی خود را میفروشد تا کتاب جدیدی بخرد. این زن از نظر برسون میتواند خطرناک باشد.
زنی که دین و طلا برایش جذبه ایجاد نکند، حتما زنیست رام نشدنی؛ هرچقد هم که در ظاهر آرام باشد و مهربان.
اما برسون در این فیلم ضدزن، ضد تجددگرایی و… نیست. مرد فیلم هم از این گزندگی در امان نیست.
مرد فیلم هم ترسناک است او آرام است و این صدای آرام او حتی بعد از خودکشی همسرش مخاطب را بیشتر میترساند.
او پیشتر ضربه خورده و حالا ضربه میزند و حتی از تحقیر همسرش هم لذت میبرد.
زنانی که در طول تاریخ سینما نوعی افسارگسیختگی جنسی را با خود دارند عموماً زنانی هستند که تحت فشار مالی دست به چنین کاری میزنند.
اما زن آرام برسون تحت نیروی جبری همسرش بهسمت صحبت با دیگر مردان میرود.
برسون به آرامی میکوشد تا نشان دهد نیروی جبر کشندۀ هویت انسانهاست.
گویی نوعی اعتراض در پس این سکوت و این کار او قرار دارد.
زن آرام برسون مدام در کشاکش مسئلۀ تعهد و هویت قرار میگیرد.
او آینهای از زن دوبووآریست؛ زنی که در ازدواج در سیستمی مردسالارانه هویت خود را از دست میدهد و حالا در پی پس گرفتن آن است.
آیا این فیلم زنگ خطری در باب معصومیت از دسترفته است؟
یا روایتیست از جامعۀ سوسیالیستیِ اِل که از طبقه بورژوای فرانسۀ گای که منفعت خود را در محدودیت و ناآگاهی افراد میداند به تنگ آمده است؟
اِل و گای مدام در نماهای بستۀ حصار و آینه و پشت شیشه دیده میشوند.
این نوع روایتگریِ خاص برسون نشاندهندۀ دنیایِ زندان و سیمکشیشدۀ این زوج است.
با درک بصری بیشتر حتی میتوان در سکانسهای اولیه که در باغ وحش حضور دارند ازدواج ــ که به حصارهای باغ وحش تشبیه شده ــ و آینده این دو را پیشبینی کرد.
برسون به خوبی رنگها را در این فیلم به بازی میگیرد.
طیفی از رنگهای سرد و خنثی در مقابل رنگهای گرم فیلم، سینما و نمایش هملت که دلمردگی زندگی واقعی را در برابر دنیای فیلم و تئاتر به رخ میکشد یا همانند کتابهای قرمز و آبی و… که اِل مدام به آغوش گرفته است.
لباس او چیزی جز یک بارانی سبزرنگ ــ که شبیه به سربازان جنگیست ــ نیست.
و هرچقد اختلاف بین این زوج بیشتر میشود، تکرنگبودن پوشش او که اِل را تبدیل به یک سرباز میکند بیشتر به چشم میآید.
برسون در سکانسهای معاشقه هم گوشزد میکند در ازدواج نهایت عایدی شخص ممکن است یک جسم باشد، بیآنکه حتی عشقی وجود داشته باشد
و افراد در جامعۀ امروز حتی ممکن است بر حسب نیاز، تن به ازدواج دهند و نه از سر آزادی و حتی عشق.
زنی که از طبقۀ فرودست بوده و تن به خواسته مردی میدهد و مردی که مدام از مردم میگریزد و عشق را از زنی میطلبد که نباید هیچ انتخابی داشته باشد.
او در طلب زنیست از طبقۀ فرودست که بتواند بر او مسلط باشد.
این قانون نانوشتۀ نظام سرمایهداری نیست؟
عاقبت زن آرام برسون
مرگ ال برای همسرش همانقدر بی دلیل است که خیانتش
عاقبت زن آرام برسون؛ زنی که همسر خود را به گالری نقاشی ها میبرد، زنی که مدام کتاب میخواند، بخشندگی خاص خود را دارد، بی علاقه به مد و لباس است، اما موزه را جایی با ارزش میداند، از یک ساختمان سه طبقه خود را به پایین پرت میکند تا بتواند آزادی خود را بهدست آورد.
این درحالیست که در سکانسهای پایانی، او به همسرش میگوید میخواهم زنی وفادار و متعهد برای تو باشم.
زن وفادار زنیست مرده که در تابوتی پیچخورده آرام گرفته است
اما آیا این مرگ انتخاب است یا دستی نامرئی او را به سمت لبۀ بلندی هل میدهد؟
برسون به خوبی نشان میدهد هرچهقدر هم انقلابهای چپ قدرتمند باشند، و جامعۀ فرهنگی پشتوانۀ این آزادی باشد، قدرت همچنان در دست جامعۀ سرمایهداریست و مانند هملت در انتها راهی جز خودکشی برای رهایی و آزادی نخواهد بود.
زن آرام برسون قصهای تلخ از سکوتیست که بهقول هملت باقی میماند
گای صورت همسرش را در دست میگیرد و با تحکمی که آلوده به التماس است از او میخواهد که چشمانش را باز کند.
اما اِل اینبار بدون تنبیهشدن، بدون احساسِ عذاب وجدان، بدون گریه و اشکریختن، بدون بیماری، بدون بیتوجهی و شماتت سرپیچی میکند؛ آن هم بهلطف بهایی که پرداخته است.
اِل با تمام حرفهای نگفته آزاد میشود تا بدانیم رنگ آزادی سرخ است.
دیگر مقالات این پرونده درباره روبر برسون را از اینجا بخوانید.
سوالات و نظرات خود را در زیر عنوتن کنید.