بلوچ در شاهنامه
بلوچ در شاهنامه به قلم دکتر هوشنگ محمدی افشار
قوم بلوچ و کوچ دو بار در روزگار اساتیری شاهنامه جزو لشگریان سیاوش و کیخسرو در حمله به سرزمین توران و سه بار در روزگار کسری انوشیروان حضور فعال دارند و همراه دیگر اقوام ایرانی همچون پارس گیلان دیلمان و مبارزان دشت سروچ بهعنوان مدافعان مرزهای ایران زمین از ایشان یاد شده است.
در ﻣﻨــﺎﺑﻊ ﻳﻮﻧــﺎنی و ﻫﻤﭽنین کتیبهﻫﺎی هخامنشی از جمله کتیبهی بیستون، ﻫﺮچند اﻳﺎﻟﺖ ﻣﻜﺮان و ﮔﺪروزﻳﺎ ازﺟﻤﻠﻪ ﺳﺎﺗﺮاپهای اﻳـﺮان ﺑﺎﺳـﺘﺎن ﺑـﻪﺷـﻤﺎر میآﻳﻨﺪ؛اﻣـﺎ از اﻗﻮام و ﻣﺮدم ﺳﺎﻛﻦ آن ﻧﺎحیه ﺑﺎﻋﻨﻮانﻫﺎی ﻣﺰﺑﻮر ﻧﺎمی ﺑﺮده ﻧﺸﺪه اﺳﺖ. در آﺛــﺎر و ﻧﻮﺷــﺘﻪﻫﺎی تاریخی و ﺟﻐﺮافیایی روزگار اﺳﻼمی ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً از اواﺧﺮ ﺳﺪهی ﺳﻮم ﻫﺠﺮی، اﻳﻦ ﻗﻮم در ﻛﻮهﻫﺎ و دﺷتﻫﺎی ﺟﻨﻮبی ﻛﺮمان و ﻧﺎحیهی ﻣﻜﺮان و ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن ﻛﻨــﻮنی ﺳﻜﻮﻧﺖ و ﺣﻀﻮر ﺟﺪی دارﻧﺪ و دارای ﻫﻤﺎن وﻳﮋگیﻫﺎیی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ در ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﺪانها اﺷﺎره و ﺗﺼﺮﻳﺢ ﺷﺪه اﺳﺖ.
از ویژگیهای برجستهٔ قوم کوچ و بلوچ در شاهنامه، همواره مسلح و تمام پوشیده بودن (با اشاره به پارسایی ایشان)، غیرتمندی نسبت به سرزمین و آب و خاک و حفظ سرحدات در برابر تجاوز بیگانگان است.
همچنین سختکوشی و گاه مقاومت و سرکشی و شورش در مقابل قدرت و حکومتهای مرکزی خودمحوری چون ساسانیان بوده است.
از ویژگیهای قوم کوچ و بلوچ در شاهنامه، روحيهٔ آمادگی برای دفاع بهموقع از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمامیت اراضی ایران است؛ همچنین مقاومت و سرسختی در مقابل خشونت و بیعدالتی قدرت مرکزی.
در حالی که همین مردم زمانی که از حکومتها روی خوش میدیدند در وفاداری و سامان دادن به سرزمین و فداکاری در راه وطن سختکوش بودند.
در شاهنامهٔ حکیم توس، کوچ و بلوچ نخستين مبارزانی هستند که به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله میکنند و نام ایشان اولین بار است که همراه دیگر اقوام ایرانی همچون، پارس، پهلو، گیلان و مبارزان دشت سروچ دیده میشود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد.
داستان کیخسرو
همچنین در داستان کیخسرو در توصیف سپاه «اشکش» هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کين سیاوش.
فردوسی در توصیف کوچ و بلوچ میگوید:
پسِ گُستَهم اَشکشِ تیزگوش
که بازور و دل بود و با مغز و هوش
سپاهش ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده جنگ و برآورده خوچ
کسی در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکر پلنگ
همی از درفشش ببارید جنگ
سگالیده جنگ: اندیشه و فکر جنگ کردند
برآورده خوچ: خوچ، حریر سرخی که بر گلوگاه نیزه میبستند(دهخدا)
در این بیتها درفش «اشکش» فرماندهٔ کوچ و بلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت و خشونت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است، هم معرّف ناحيهٔ محل سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است.
نام اشکش هم به احتمال بسیار قوی «اشک» است که تغییر یافته «ارشک»، از نامهای پارتی و اشکانی است.
اما قراین موجود در شاهنامه نشانگر جدایی این دو قوم و در عین حال همکاری آنها با هم است؛ زیرا آنجا که از «کوچ» به تنهایی نام میبرد، همانند متون جغرافیایی و تاریخی، مقصود قوم ساکن در کوه است. «کوه» در پارسی باستان Akifajay و kaufa است و در پارسی میانه به صورت kof بیان میشود.
پس منظور از کوچ و کوفج و کونجی، اقوام کوهنشین است که در روزگار تاریخی و پیش از سدههای سوم و چهارم در جنوب غربی کرمان در محل کوههای « قفص» زندگی میکردهاند.
مقصود از «بلوچ» به تنهایی هم در شاهنامه، هم در متون کهن، اقوام صحرانشین ساکن دامنهها و دشتهای جنوبی کرمان و سرحدات بلوچستان کنونی است.
بلوچ در شاهنامه
دکتر هوشنگ محمدیافشار