معرفی سرگئی پاراجانوف و بررسی آثار
سرگئی پاراجانوف در رشته ی مهندسی راهآهن تحصیل کرد و بعدها در کنسرواتوار موسیقی تفلیس ، مشق ِ آواز و ویولن کرد و سپس از سال 1946 تا 1951 به مدرسه ی فیلم مسکو رفت.
او در دهه ی 1950 چندین فیلم مستند ساخت که در آرشیو فیلم کی یف موجود است و سپس یک سری فیلم بلند در استودیو ی داوژنکو ساخت: اولین پسر 1959 ، راپسودی اوکراینی 1961 و گل روی سنگ 1962
تا سال 1964 که پاراجانف بخواهد نخستین شاهکار خود ، سایههای نیاکان فراموش شده ی ما را بسازد هشت فیلم ساخته بود ولی فیلم سایه های نیاکان با طغیان علیه اصول سوسیال رئالیستی سینمای شوروی باعث ایجاد خشم مقامات شد و شروع مشکلات پاراجانف را به همراه داشت .
تا حدی بخاطر تاثیر فیلم ” کودکی ایوان ” تارکفسکی بر پاراجانف بود که او به فکر شیوه ای به کل جدید در فیلمسازی افتاده بود و ماحصل تلاش او تبدیل شد به شاهکار سایه های نیاکان فراموش شده !
پاراجانف در مصاحبه اش می گوید : این زمانی بود که راه خود را پیدا کردم .
حوزه ی مورد علاقه ام مشکلاتی بود که مردم با آن مواجه اند پس تمرکز خود را بر قوم نگاری ، خدا ، عشق و تراژدی گذاشتم.
فیلم اول سرگئی
نخستین فیلم پاراجانف به نام ” افسانه ی مولداوی 1951 ” مفقود شده است ولی داستانش همان داستان فیلم “آندریش” است که پاراجانف سه سال بعد ساخت با این تفاوت که در نسخه ی اولیه ، نقش چوپان نوجوان توسط عروسک اجرا شده است!
سرگئی پاراجانوف
افسانه ی مولداوی فیلم کوتاهی بود که پاراجانف به عنوان پروژه ی لیسانسش در موسسه ی فیلم مسکو ساخت و راهنمای کارگاه فیلمسازی و استادش ایگور ساوچنکو ( کارگردان اوکراینی) چنان تحت تاثیر فیلم قرار گرفت که خواست دوباره آن را ببیند .
یکی از اعضای هیات بررسی ، عنوان کرد که پاراجانف این فیلم را از روی Zvenigora محصول 1928 اثر داوژنکو کپی کرده است ولی استادش بدرستی به دفاع از پاراجانف پرداخت و گفت او قبلا این فیلم را ندیده است ! ولی بعدتر که پاراجانف فیلم داوژنکو را دید تصدیق کرد در بعضی موارد واقعا کار او را تکرار کرده است و اشاره کرد از این شباهت ناراحت نشده است چرا که تکرار مضامین فولکلور ناراحتی ندارد .
پاراجانف میگوید : بیاد می آورم زمانی را که تحت تاثیر زیبائی مولداوی قرار گرفته بودم ، آن تپه های عجیب و غریب ، تاکستان ها ، علفزارها … اما ساوچنکو به ما آموخت که باید خودمان را در موضوع ، غرق کنیم ، مثل اسفنج ، موضوع را بنوشیم تا بعد در مهمترین قسمت آنچه جذب کرده ایم را پس دهیم و صورت یافته اش کنیم.
او میگفت سینما ، هنری مردانه است ! حقیقت زندگی خیلی عمیقتر و با اهمیت تر از داستان سرایی های شماست ولی تنها پس از مطالعه بر روی موضوع و شناخت آن با تمام دقایق و ظرایفش حق دارید آن را به دلخواه تغییر دهید!
فیلم کوتاه من ، افسانه ی مولداوی، تنها اثری از کارهای گذشته من است که از متکامل نبودنش خجالت نمی کشم. به یاد دارم اولین چیزی که من را نسبت به این موضوع علاقمند کرد نقاشی بود. من همیشه به نقاشی علاقه داشتم و مدت ها بود که قاب دوربین را به عنوان یک بوم نقاشی مستقل درک می کردم.
می دانم که کارگردانی من خود را در نقاشی دیزالو میکند و این به احتمال زیاد اولین نقطه ضعف و اولین نقطه قوت آن است.
در تمرین هایم اغلب نقاشی را به ادبیات ترجیح میدهم . من به آن جنس از ادبیاتی تعلق خاطر دارم که در ذات خود به نقاشی تبدیل شده است.
بعضی فکر میکنند من می توانستم خیلی زودتر از اینها سایه های نیاکان را بسازم بدون اینکه اینهمه شکست (هرچند موجه) را تجربه کرده باشم.
این تصوری بیهوده است چرا که کشفیاتی که مرا به سوی آن فیلم سوق داد را در دوره ی لیسانسم آموخته بودم.
در تلاش بودم ساختاری روائی خلق کنم که مستقیما با شعر فولکلور و اساطیر کار کند.
آن زمان رمان جذاب ” یِملیان بوکوف” را می خواندم و با الهام از درونمایه ی آن بود که فیلم افسانه ی مولداوی را ساختم.
موضوع این فیلم به یکباره به سراغم آمد : آوازهای چوپان نوجوانی که رمه اش را از دست داده و نمادی از عشق و اقبال ست.
این داستان فولک را که هم در گرجستان شنیده بودم هم در ارمنستان. بعدها در منطقه ی کارپات هم شنیدم.
سپس، به توصیه داوژنکو، به استودیو کی یف رفتم تا یک فیلم جدید با همان موضوع افسانه ی مولداوی بسازم و آن ، فیلم ِ آندریش بود ، یک فیلم کودکانه در هفت حلقه که به وضوح ، موید ِ فقدان تجربه، مهارت و خوش سلیقگی بود با اینحال این تازه اول راهی بود پر تلاطم!
تـــحقیــق و ترجمـــــه : مـــــــــزدشـــــت
لینک فیلم در IMDB سرگئی پاراجانوف
برای آگاهی از آخرین خبرها
ایمیل خود را وارد کنید
رایگان